دلنوشته ثریا
دوباره می نویسم و می خوانمت..!
نه این بار دارمت،مثل تمام دارم های پوچ گذشته و دلتنگی های این دل برای تو..
با این توصیف که تو باز هم نیامدی وماه شوال هم متولد شد..!
چه میشد مهمان قبل از غروب خانه هایمان می شدی تا زکات دلهایمان چندین برابر میشد..؟!
تا عید فطر با آمدنت مزین می شد ودلمان خوش میشد به اینکه از فردا تو را داریم پس دیگر غمی نیست..
چه دست سنگینی دارد این قلم و چه احساس بی احساسی که هنوز هم نیامدنت را می سراید و
وبا این حال باز هم طاقت این را دارد که تو هنوز هم نیامده ای..!!
مهدی جان دیگر دل ها نوشته ای برای نیامدنت،نبودنت ندارند..خودت میگویی:دل..!
آخر تا کی بسراید غم نبودنت را..؟؟
میدانی روی واژه آمدن کلی فکر کرده ام
فقط آمدن تو معنا داردچه ارزشی دارد آمدن دیگران وقتی تو نباشی..
نیایند آنهایی که آرزوی آمدنشان را داشتم ولی تو بیا..چه آمدنی قشنگتر از آمدن تو..
چه انتظاری عذاب آورتر از انتظار روی تو..؟!
پس بیا و جبران تمام نیامدن هایم باش..تا باور کنم عشق فقط در تو معنا می شود..
بیا و جواب تمام سوال های بی جوابمان باش..
أینَ حاصدٌ فروع الغَیٍ وَ الشِقاقِ..؟؟